خنک آن قمار بازی که بباخت ...

دلتنگی گاهی باید باشد تا باورت شود زنده ای و می خواهی مقاومت کنی 

شاید همین هم بد باشد اما می پسندم این درک برای مقاومت، مقابله، زندگی و ...تو بگو هرچه

دیدم که جانم می خواهدبماند و زندگی کند؛ هرچقدر هم گنده این زندگی در آمده باشد من کارهای نکرده و سوال های زیادی دارم 

زنده بودن با تمام سختیش، با تمام جان کندنش و شاید بی حاصلیش و یا هرچه عمر غنیمتیست به یقین .

مخاطب این جهانت کیست 

دنیای بی مخاطب دنیای گندی ست به یقین و مگر این دنیا چیزی اضافه از این هم دارد ؟

کجای کاری پسر هیچ خبری نیست که نیست که نیست 

نبوده هم

تو هم شراب خودی هم شراب خواره ی خود 

حتی خواست هایت را هم حد و مرز می گذاری.. حتی خیالت را هم چفت و بست می نهی که مبادا ...

و تو زندانی می شوی در این قفس انتخاب ..

و مگر هیچ انتخابی جز قفس هست؟ و مگر جز این است که یاد می گیری که مراقب قفست باشی ؟ 

مراقبش باش .. این تنها دارایی توست ...

روزهای دم پریود است و هر خبر کوچک بدی بهم می‌ریزدم. پر می‌شوم از آشوب و اضطراب. روزهای دم پریودم است و زود می‌رنجم، مدام گیر می‌دهم و بی‌دلیل عصبانی می‌شوم و عصبانیتم اوج می‌گیرد. روزهای دم پریود است و من در دست هورمون‌ها شناورم که به کدام سو می‌برند مرا ...